قسم خورده هاش رفتن
گفته بودم بیا به یه چیزی قسم بخوریم که وقتی اسمشو میاریم خودمون خجالت بکشیم از حرمت چیزی که بهش قسم یخوریم خدا پیغمبر رو مردم مثه نقل و نبات قسم میخورن من قسم قبول ندارم
گفت بیا به اتاقمون قسم بخوریم اینجا با هم خوردیم خندیدیم خوابیدیم گریه کردیم و هزار و یک کار تو حریم شخصی دو نفرمون گفت قبول ؛ خوابیده بودیم کف اتاق نور ماه از پنجره میومد تو اتاق گفت بیا پس به اتاقمون قسم بخوریم که تنها نزاریم همو هیچ وقت.
صدا داد و بیدادمون گوش اتاق رو کر کرده بود، داد کشیدم به اتاقمون قسم بس کن.ساکت شد
دعوا تموم شد.
دسشو گذاشت رو سرم گفت قسم میخورم به سرت ، گفتم حواستو جمع کن به چی قسم میخوری تو یه لحظه منو تصور کن بی سر برو عقب تر وایسا نگاه کن منو بی سر تصور کن
اخماشو کرد تو هم گفت من میدونم به چی قسم میخورم.
صدای داد و بیداد تا سر کوه میرفت.صدای زجه و گریه صدای التماس و هق هق
تو به اتاقمون قسم خورده بودی لعنتی ، تو به سرم قسم خورده بودی میفهمی؟ جون من ارزش نداشت برات ؟
منو مُرده تصور کن.مرده میفهمی؟ صدای لااله الا الله بیاد تو خیابون میفهمی؟
هیچی نگفت.
لباس پوشیدمو اومدم بیرون.و برنگشتم
وقتی میری توی یه تعهدی وقتی قبول میکنی ملتزم باشی به چیزی قسم و آیه مسخره س.به سر به دست به پا ؟ به چی میخوای متعهد باشی؟ تو حاضری جنازه طرف رو ببینی و ملتزم بودنتو ثابت کنی؟
یه لحظه جنازه شو تصور کن که بیل دست مردمه و دارن تند تند خاک میریزن روش و اون لحظه چیزی نمیتونه
کاش این مسخره بازیا رو بریزیم دور اسیر چی کردی خودتو زن ؟
اسیر اینکه که به خدا به پیمبر به فلان به بهمان باهات میمونم ؟
نه بابا خبری نیس
قسم و آیه رو بریز دور
خدا رو بریز دور
آدم باش تو رابطه
ما قسم خورده ها رو دیدیم که رفتن.
آدم داغون میشه دردای شما رو میخونه!
به نظرم باید به دیگران سهل گرفت تا اونها هم به انسان سخت نگیرن!
خیلی جدیش نکنیم دنیارو!